رکود تورمی، در دوران های بحران اقتصادی، زمانی که اقتصاد دچار رکود می شود و همچنین نرخ تورم افزایش می یابد، اتفاق می افتد. این وضعیت یکی از عوامل افزایش نرخ بیکاری و کاهش قدرت خرید مردم است.
تعریف رکود تورمی
رکود تورمی با رشد اقتصادی آهسته و بیکاری نسبتاً بالا (رکود اقتصادی) مشخص می شود که در عین حال با افزایش قیمت ها (تورم) همراه است. رکود تورمی را همچنین میتوان به صورت دورهای از تورم همراه با کاهش تولید ناخالص داخلی (GDP) تعریف کرد.
نکات کلیدی رکود تورمی
- رکود تورمی به اقتصادی اطلاق می شود که همزمان افزایش تورم و رکود تولید اقتصادی را تجربه می کند.
- رکود تورمی اولین بار در دهه 70 میلادی شناسایی شد، زمانی که بسیاری از اقتصادهای توسعه یافته تورم سریع و بیکاری بالا را در نتیجه شوک نفتی تجربه کردند.
- نظریه اقتصادی رایج در آن زمان نمی توانست به راحتی توضیح دهد که چگونه رکود تورمی ممکن است رخ دهد.
- از دهه 70 به بعد، افزایش سطح قیمت ها در دوره های رشد اقتصادی آهسته یا منفی به یک وضعیت عادی تبدیل شده است و دیگر یک وضعیت خاص نیست.
مفهوم رکود تورمی
اصطلاح “رکود تورمی” برای اولین بار در دهه 1960 در زمان رکود اقتصادی در انگلستان توسط ایان مکلود سیاستمدار انگلیسی در حالی که در مجلس عوام سخنرانی می کرد، استفاده شد. او هنگامی که داشت در مورد رکود و تورم صحبت می کرد، عبارت “وضعیت رکود تورمی” را به کار برد. این اصطلاح بعدها دوباره برای توصیف دوره رکود در دهه 1970 پس از بحران نفت استفاده شد، زمانی که ایالات متحده دچار رکود شده و شاهد رشد منفی تولید ناخالص داخلی بود و بیکاری تا مه 1975 به 9 درصد رسیده بود.
رکود تورمی منجر به ظهور شاخص فلاکت شد. این شاخص که مجموع ساده نرخ تورم و نرخ بیکاری است، به عنوان ابزاری برای نشان دادن احساس بد مردم در هنگام ضربه ی رکود تورمی به اقتصاد عمل کرد.
تاریخچه رکود تورمی
مدتها تصور میشد که رکود تورمی غیرممکن است، زیرا تئوریهای اقتصادی حاکم بر محافل علمی و سیاسی، آن را از مدلهای خود خارج میکردند. به ویژه، نظریه اقتصادی منحنی فیلیپس، که در چارچوب اقتصاد کینزی توسعه یافت و سیاست اقتصاد کلان را به عنوان تبادل میان بیکاری و تورم به تصویر کشید.
در نتیجه رکود بزرگ و رشد اقتصاد کینزی در قرن بیستم، اقتصاددانان با خطرات کاهش تورم درگیر شدند و استدلال کردند که اکثر سیاستهایی که برای کاهش تورم طراحی شدهاند، آن را برای بیکاران سختتر می کنند و سیاستهایی که برای کاهش بیکاری طراحی شدهاند افزایش تورم را به همراه دارند.
ظهور رکود تورمی در سراسر دنیای توسعه یافته در اواسط قرن بیستم نشان داد که چنین نیست. بنابراین، رکود تورمی نمونهای عالی از این نکته است که چگونه دادههای اقتصادی در دنیای واقعی میتوانند گاهی بر تئوریهای اقتصادی پذیرفتهشده و تجویز سیاستها نادرست غلبه کنند.
از آن زمان، به عنوان یک قانون کلی، تورم به عنوان شرایطی عمومی حتی در دوره های رشد اقتصادی کند یا منفی باقی می ماند. در 50 سال گذشته، هر رکود اعلام شده در ایالات متحده شاهد افزایش مستمر و سال به سال در سطح قیمت مصرف کننده بوده است. کاهش قیمت به قیمت انرژی محدود شده است در حالی که به طور کلی قیمت مصرف کننده به غیر از انرژی همچنان در حال افزایش بوده است.
نظریه های رکود تورمی
از آنجایی که شروع تاریخی رکود تورمی نشان دهنده زوال تئوری های اقتصادی مسلط آن زمان بود، اقتصاددانان از آن زمان تاکنون استدلال های متعددی در مورد چگونگی وقوع رکود تورمی یا چگونگی تعریف مجدد اصطلاحات نظریه های موجود برای توضیح آن ارائه کرده اند.
قیمت نفت
یک نظریه بیان می کند که رکود تورمی زمانی ایجاد می شود که افزایش ناگهانی قیمت نفت ظرفیت تولیدی اقتصاد را کاهش دهد. در اکتبر 1973، سازمان کشورهای صادرکننده نفت (اوپک) تحریمی علیه کشورهای غربی صادر کرد. این امر باعث شد که قیمت جهانی نفت به طور چشمگیری افزایش یابد، بنابراین هزینه کالاها افزایش یافته و به افزایش بیکاری کمک کرد.
از آنجا که هزینه های حمل و نقل افزایش یافت، تولید محصولات و رساندن آنها به قفسه ها گران تر شد و قیمت ها حتی با تعدیل نیرو نیز افزایش یافت. منتقدان این نظریه اشاره می کنند که شوک های ناگهانی قیمت نفت مانند شوک های دهه 70 در ارتباط با هیچ یک از دوره های همزمان تورم و رکود که از آن زمان تاکنون رخ داده، اتفاق نیفتاده است.
سیاست های اقتصادی ضعیف
نظریه دیگر این است که تلاقی رکود و تورم نتیجه سیاست اقتصادی ضعیف است. مقررات سخت بازارها، کالاها، و نیروی کار در یک محیط تورم زا به عنوان علت احتمالی رکود تورمی ذکر شده است. برخی به سیاستهای ریچارد نیکسون، رئیسجمهور سابق، اشاره میکنند که ممکن است به رکود اقتصادی سال 1970 منجر شده باشد و پیش درآمدی احتمالی برای دوره رکود تورمی بوده باشد.
نیکسون برای جلوگیری از افزایش قیمتها، تعرفههایی بر واردات وضع کرد و دستمزدها و قیمتها را به مدت 90 روز مسدود کرد.
در حالی که این نظریه هم جذاب است، مانند نظریه قبلی، توضیحی موقتی از رکود تورمی دهه 1970 است، که افزایش همزمان قیمت ها و بیکاری را که تا به امروز با رکودهای بعدی همراه بوده است، نمی تواند توجیه کند.
استاندارد طلا
تئوری های دیگر به عوامل پولی اشاره می کنند که ممکن است در رکود تورمی نقش داشته باشند. نیکسون آخرین بقایای غیرمستقیم استاندارد طلا را حذف کرد و سیستم مالی بینالمللی برتون وودز را از بین برد.
این امر پشتوانه کالایی را برای ارز حذف کرد و از آن زمان دلار آمریکا و بسیاری از ارزهای دیگر جهان را بر مبنای پول رایج قرار داد و به اکثر محدودیتهای عملی در گسترش پولی و کاهش ارزش پول پایان داد.
تفاوت رکود تورمی و تورم
طرفداران توجیه پولی رکود تورمی به دو نکته اشاره دارند: یکی پایان استاندارد طلا و دیگری سابقه ی دوره های طولانی مدت کاهش همزمان قیمت ها و بیکاری در سیستم های ارزی قوی با پشتوانه کالا.
این نشان میدهد که تحت یک سیستم پولی بدون پشتوانه که از دهه 1970 برقرار است، باید منتظر ماندگاری تورم در طول دورههای رکود اقتصادی باشیم، همانطور که واقعاً چنین بوده است.
سایر اقتصاددانان، حتی قبل از دهه 1970، ایده وجود یک رابطه ی پایدار میان تورم و بیکاری را به دلیل انتظارات مصرف کنندگان و تولیدکنندگان در مورد نرخ تورم مورد انتقاد قرار دادند. بر اساس این تئوری ها، مردم به سادگی رفتار اقتصادی خود را با افزایش سطح قیمت ها در واکنش به تغییرات سیاست پولی یا در انتظار تغییر سیاست پولی تنظیم می کنند.
در نتیجه، قیمتها در سرتاسر اقتصاد در واکنش به سیاستهای پولی انبساطی بدون کاهش بیکاری افزایش مییابند و نرخ بیکاری میتواند بر اساس شوکهای واقعی اقتصادی به اقتصاد افزایش یا کاهش یابد. این نشان میدهد که تلاشها برای تحریک اقتصاد در دوران رکود میتواند به سادگی قیمتها را افزایش دهد و در عین حال تأثیر کمی بر ارتقای رشد اقتصادی واقعی داشته باشد.
جین جاکوبز، اختلافات بین اقتصاددانان را در مورد اینکه چرا رکود تورمی دهه 70 در وهله اول رخ داد، نشانه ای از عدم تمرکز علمی آنها بر ملت به عنوان موتور اصلی اقتصادی به جای شهر می دانست. او معتقد بود که برای جلوگیری از پدیده رکود تورمی، یک کشور باید انگیزه ای برای توسعه «شهرهای جایگزین واردات» فراهم کند، یعنی شهرهایی که بین واردات و تولید تعادل ایجاد کنند. این ایده که اساساً اقتصاد شهرها را متنوع میکرد، به دلیل عدم وجود مطالعه کافی توسط برخی مورد انتقاد قرار گرفت، اما برای برخی آن را حائز اهمیت می دانند.
ملاحظات خاص
اجماع در مورد رکود تورمی در میان اکثر اقتصاددانان و سیاست گذاران این بوده است که اساساً منظور آنها از اصطلاح “تورم” در عصر مدرن سیستم های پولی و مالی مدرن را باید دوباره تعریف کنند. افزایش مداوم سطح قیمت ها و کاهش قدرت خرید پول فقط به عنوان یک شرط اساسی، پسزمینه و عادی در اقتصاد در نظر گرفته میشوند که هم در دورههای توسعه اقتصادی و هم در دوران رکود رخ میدهد.
اقتصاددانان و سیاستگذاران عموماً تصور میکنند که قیمتها افزایش خواهند یافت و بیشتر بر افزایش و کاهش تورم تمرکز میکنند تا خود تورم. دوره های رکود تورمی در دهه 70 ممکن است امروز یک پاورقی تاریخی باشد، اما از آن زمان به بعد، رکود اقتصادی همزمان با افزایش سطح قیمت ها به یک معنا حالت عادی جدیدی را در دوران دشواری های اقتصادی ایجاد می کند.
چه چیزی باعث رکود تورمی می شود؟
رکود تورمی با رشد اقتصادی آهسته و بیکاری نسبتاً بالایی مشخص می شود که در عین حال با افزایش قیمت ها (یعنی تورم) همراه است. به طور کلی، رکود تورمی زمانی رخ می دهد که عرضه پول در حال گسترش باشد در حالی که عرضه محدود شده باشد.
آسیب رکود تورمی چیست؟
رکود تورمی یک تناقض است زیرا رشد اقتصادی آهسته احتمالاً منجر به افزایش بیکاری می شود اما نباید منجر به افزایش قیمت ها شود. به همین دلیل است که این پدیده بد در نظر گرفته می شود، افزایش سطح بیکاری منجر به کاهش قدرت خرید مصرف کننده می شود. اگر تورم سرسام آور را در نظر بگیریم، به این معنی است که آنچه مصرف کنندگان دارند ارزش خود را با گذشت زمان از دست می دهد. بنابراین، پول کمتری برای خرج کردن وجود دارد و ارزش پول رو به کاهش است.
درمان رکود تورمی چیست؟
هیچ درمان قطعی برای رکود تورمی وجود ندارد. اتفاق نظر میان اقتصاددانان بر این است که بهره وری باید تا جایی افزایش یابد که بدون تورم اضافی منجر به رشد بیشتر شود. این امر به سختتر شدن سیاست پولی اجازه میدهد تا مولفه تورمی رکود تورمی را مهار کند (که گفتن آن آسانتر از انجام آن است، بنابراین کلید جلوگیری از رکود تورمی این است که در اجتناب از آن بسیار فعال باشیم).
مثال های رکود تورمی کدام اند؟
نمونه ای از رکود تورمی زمانی است که دولت ارز چاپ می کند (که باعث افزایش عرضه پول و ایجاد تورم می شود)، در حالی که مالیات ها را افزایش می دهد (که رشد اقتصادی را کاهش می دهد) و در نتیجه، رکود تورمی ایجاد می شود.
محک اکادمی، مرجع مقالات حوزه مالی و کسب و کار
منبع: